افراد پرمشغله به همان دلایلی که افراد فقیر نتوانسته اند پول خود را مدیریت کنند، نمیتوانند وقت خود را به طور کارآمد مدیریت کنند. با شروع نگریستن به جهان از دریچه "کمبود منابع"، مشکلات زندگی مدرن بیشتر به چشم میآیند و کتاب "فقر احمق میکند" نه تنها نشان میدهد که کمبود منابع چگونه ما را محدود میکند بلکه مشخص میسازد که چگونه افراد و سازمانها میتوانند برای رضایت و موفقیت بیشتر منابع را مدیریت کنند.
در پشت جلد کتاب میخوانیم: یک مدیر با دهها پروژۀ عقب افتاده، یک کارگر ساده با کوهی از بدهی و یک خانم خانه دار که درگیر رژیم گرفتن است چه شباهتی با هم دارند؟ این افراد همه دچار کمیابی اند. یکی زمان کافی ندارد، یکی بی پول است و دیگری نیز کالری هایش را محدود کرده. کمیابی به شکلی اعجاب آور ذهن همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
مولاینیتن و شفیر، متکی به آخرین یافتههای علوم رفتاری و اقتصاد، تبیین میکنند که چطور ابعاد مختلف زندگی ما تحت تأثیر ذهنیت کمیابی است؛ همچنین آنها توضیح میدهند که چطور سازمانها و تک تک افراد میتوانند کمیابی را مهار کنند تا به موفقیت و رضایت بیشتری دست یابند. همان طور که تیلر برندۀ نوبل اقتصاد ۲۰۱۷ میگوید، این کتاب از نظر علمی بی بدیل و از نظر روایی بسیار خواندنی و سرگرم کننده است.
قسمتهایی از کتاب
در طول نیم قرن گذشته، دانشمندان علوم اجتماعی، آثار اضطراب و حواس پرتی روی توجه و کنترل را به خوبی کاویده اند. این مفهوم در سازوکار مغز نیز دیده میشود: در زمان اضطراب و کارهایی که نیاز به کنترل فرد روی خودش دارد، سطح گلوکوز در قشر جلویی مغز کاهش مییابد. این منطقه به توجه، برنامه ریزی و انگیزه مربوط است. قندخون کم هم باعث تقلیل ظرفیتهای فیزیکی میشود.
اما با وجود پیشرفتهای حاصل شده در روان شناسی و علوم اعصاب، این ایده که یافتههای رفتاری میتواند سبب ایجاد بینشی متفاوت به تصمیمات اقتصادی شود، موضوعی جدید است. اقتصاد نوکلاسیک سالها بر این باور بود که افراد، کنشگرانی عقلایی و خودخواه هستند که همواره تصمیمات را طوری میگیرند که بهترین وضعیت ممکن برایشان پدید آید.
البته در سال ۱۹۷۹، دنیل کانمن۴ از دانشگاه پرینستن و آموس تورسکی۵ از دانشگاه استنفورد، مقالهای پیشگامانه در رابطه با تصمیم گیری نوشتند که باعث شد این دیدگاه آرام آرام به عقب رانده شود. مطالعۀ آنها مدعی بود که شکل ارائۀ گزینهها به اندازۀ ارزش چیزهای مختلف نزد افراد، در تصمیم گیری دخیل است. ۲۳ سال بعد و پس از مرگ تورسکی، کانمن جایزۀ نوبل را به خاطر دستاوردهایش در این زمینه برد.
به گفتۀ نویسندگان کتاب، همین داستان دربارۀ مشکلاتی مانند فقر نیز صادق است. کسانی که خود را در چرخۀ کمیابی مییابند، ناگزیر عملکردشان دچار نقصان میشود، تمرکزشان کاهش مییابد و برنامههای بلندمدت آنان، جایش را به برنامهای کوتاه مدت میدهد: خاموش کردن آتش مشکلات مالی. این خود مشکلات دیگری به وجود میآورد. با این تفاسیر چرا برنامههایی اجتماعی طراحی نکنیم که به این رفتارهای ناشی از کمیابی بپردازد؟ چرا به جای «خلبان» نگاهی به داخل «کابین» نیندازیم؟
اگرچه دانشمندان علوم اجتماعی از مسائل اقتصادی مرتبط با فقر به خوبی مطلع اند؛ دربارۀ آثار روانی که در هر گروه از افراد ایجاد میکند، اطلاعات چندانی ندارند. آنطور که مولاینیتن میگوید، اهمیت این دانش اجتماعی به اندازۀ دانش تکنولوژیکی است که سیاست گذاران برای حل مشکلات به آن تکیه میکنند.
دانشمندان منابع گستردهای را صرف توسعۀ داروها، فناوریهای تصفیۀ آب، ابزار مالی و خدمات اجتماعی میکنند که برای کمک به افراد نیازمند طراحی شده اند؛ اما واداشتن افراد به استفاده از این فناوریها نیازمند فهم ذهن و روان آنهایی است که از این ابزارها استفاده میکنند. سیاست گذاران باید این نوع پژوهشها را در اولویت قرار دهند.
اگر ذهن بر روی یک چیز متمرکز باشد، دیگر تواناییها و مهارتها مثل توجه، کنترل فرد روی خودش و برنامه ریزی بلندمدت مختل میشود
کسانی که خود را در چرخۀ کمیابی مییابند ناگزیر عملکردشان دچار نقصان میشود؛ تمرکزشان پایین میآید، برنامههای بلندمدت جایش را به خاموش کردن کوتاه مدت آتش مشکلات مالی میدهد و مشکلات دیگری را به وجود میآورد.
نویسندگان کتاب: الدار شفیر
الدار شفیر استاد روانشناسی و روابط عمومی ویلیام استوارت تاد در دانشگاه پرینستون است. حیطه تخصصی او تحقیقات در علوم شناختی، داوری و تصمیم گیری و اقتصاد رفتاری است. او در پرینستون، نیوجرسی زندگی میکند.
سندهیل مولاینیتن
سندهیل مولاینیتن استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد، برنده جایزه نوابغ MacArthur است و حیطه تخصصی او تحقیقات مربوط به اقتصاد توسعه، اقتصاد رفتاری و مالی شرکتها است. او در کمبریج، ماساچوست زندگی میکند.