اکثر ما این تجربه را داریم که مثلا خودرو یا ملک یا کالای دیگری را خریدهایم و بعد بهعلت جهش تورم، آن کالا گران شده است. دائم افزایش قیمت آن را رصد میکنیم و وقتی متوجه میشویم که ارزش داراییمان چقدر زیادشده، رضایت و یک احساس زرنگی در دلمان شکل میگیرد و به اطرافیانمان میگوییم چقدر شانس آوردم که خریدم را قبل از جهش تورم انجام دادم. بیتوجه به اینکه این ارزش افزوده در اکثر اوقات تنها یک ارزش افزوده اسمی است و ارزش دارایی ما زیاد نشده، بلکه قدرت خرید و ارزش پولمان از دست رفته است.
البته در جهشهای ارزی و تورمی اکثر کسانی که دارایی زیاد و نقدینگی کمتری دارند و زمان خرید و فروش مناسبی را انتخاب میکنند، در مقطع کوتاهی منافع زیادی کسب میکنند. این رضایت بخشی از جامعه از جهشهای تورم که اکنون 50سال است به بیماری مزمن اقتصاد ما تبدیل شده، خود عامل روانی بسیار مؤثری است که به تشدید این وضعیت کمک میکند. بهعبارت دیگر، میتوان حدس زد بخش بزرگی از جامعه ما که اتفاقا بهدلیل تمول دارای قدرت تأثیرگذاری در فاکتورهای اقتصادی هستند، از تورم خرسند میشوند و به تکرار آن کمک میکنند.
نتیجه آن هم میشود یک جهش ارزی و تورمی که هر چند سال یکبار با یک عامل اقتصادی دیگر صورت میگیرد و موجب تعمیق اختلاف طبقاتی میشود و ما به آن خو گرفتهایم. در آغاز هر جهش تورمی، ثروتمندان بهخوبی یاد گرفتهاند که چگونه به این آتش دامن بزنند و منافع بیشتری کسب کنند، اما نکته مهم این است که آیا طبقه متوسط هم که دارایی اندکی دارد، از افزایش اسمی بهای دارایی خود راضی میشود و آیا این خشنودی به نوعی باعث تشدید عامل روانی و موجب حرکتهای غیرمنطقی و مخرب اقتصادی میشود یا خیر؟